سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکی صبر ، سحر نزدیک است

سندباد نامه

 

داستان روباه و کفشگر و اهل شارستان

آورده‌اند که در روزگارِ گذشته،‌ روباهی، هر شب به خانة ‌کفشگری در آمدی و چرم پاره‌ها بدزدیدی و بخوردی؛ و کفشگر در غصّه می‌پیچید، و روی رستگاری نمی‌دید، که با روباهِ دزد، بسنده نبود،‌ چه زبون شده بود.

 

عادت چو قدیم شد طبیعیت گردد.

چون کار کفشگر به نهایت رسید، شبی بیامد و نزد رخنة شارستان،‌ که روباه درآمدی مترصّد بنشست،‌ چون روباه از رخنه در آمد، رخنه محکم کرد، ‌و به خانه آمد. روباه را در خانه دید،‌ بر عادتِ گذشته گِرد چرمها بر می‌آمد. کفشگر چوبی برگرفت و قصد روباه کرد. روباه چون صولت کفشگر، و حِدّتِ غضبِ او مشاهده کرد،‌ با خود گفت: راست گفته‌اند که: «اذاجاءَ اَجَلُ البَعیر یَحوم حَولَ البیر. » هر که جنایت و دزدی، پیشه سازد،‌ او را از چوبِ جلّاد و محنتِ زندان،‌ چاره نَبُوَد؛ و حرص و شَرَه مرا درین گردابِ خطر، و مهلکه افگند، و در ورطة عذاب و عقاب انداخت؛ و مردِ دانا را چون خطری روی نماید، و بلا، استیلا آرَد، خود را به نوعی که ممکن گردد،‌ از غرقاب خطر، بر ساحل ظفر افگند؛ و اکنون وقتِ هزیمت و فرارست، «الفِرارُ مِمّا لا یُطاقُ مِنْ سُنَنِ المُرسَلینَ » و بزرگان گفته‌اند: هزیمتِ به هنگام،‌ غنیمتی تمام است؛ و به تگ از درِ خانه بیرون جَست، و روی سویِ رخنه نهاد. چون به رخنه رسید، راهِ رخنه استوار دید،‌ با خود گفت: بلا آمد و قضا رسید:

بهــر حــال مــر بنــده را شکــر به          که بسیــار بــد باشــد از بـد بتــر

 

درهای حوادث بازست، و درهای نجات فراز. اگر دهشت و حیرت به خود راه دهم، بر جانِ خود ستم کرده باشم، و بر تنِ عزیز، زینهار خورده. وقت حیلت و مکرست،‌ و هنگامِ خداعِ و غدر . باشد که به حیلت ازین مهلکتِ خطر نجات یابم و بِرَهَم، که گفته‌اند: «اَلفَرارُ فی وَقْتِهِ ظَفَرُ»؟

هر که جنایت و دزدی، پیشه سازد،‌ او را از چوبِ جلّاد و محنتِ زندان،‌ چاره نَبُوَد؛ و حرص و شَرَه مرا درین گردابِ خطر، و مهلکه افگند، و در ورطة عذاب و عقاب انداخت؛

پس، خویشتن را مرده ساخت،‌ و بر رخنه رفت و چون مردگان بخفت. کفشگر چون به وی رسید، و او را مرده دید؛ چوبی چند بر پشت و پهلویِ او زد، و با خود گفت: الحمدلله که این مُدْبِر شوم،‌ از عالمِ حیات،‌ به خطّة ممات نقل کرد و ضررِ‌ اقدام و مَعرّتِ‌ اقتحام او بریده شد، و مشقّتِ اعمال و افعالِ‌ او منقطع گشت؛ و با فراغِ بال، مُرَفّه الحال به خانه رفت، و بر بسترِ‌ فتح و ظفر، خوش بخفت.

روباه با خود گفت، این ساعت،‌درهای شارستان بسته‌ست، و رخنه، استوار؛ اگر حرکتی کنم، سگان آگه شوند، مرا بیم جان بُوَد، چه هیچ دشمن مرا از وی قوی‌تر نیست. صبر کنم تا مقدّمة‌ صبح کاذب در گذرد، و طلیعة صبحِ صادق در رسد، و ابوالیقظانِ رواح ، در تباشیر صباح، ندای حیّ علَی الفلاح در دهد؛ درهای شارستان بگشایند،‌ سرِ خویش گیرم، و تدبیرِ کار کنم، که ازین بلا، جان به کران بَرَم.

چون رایاتِ‌ خسروِ اقالیمِ بالا از افق مشرق پیدا شد. وَ اَعلامِ ظلام در افقِ باختر ناپدید شد، خروس صباح در صیاح چون موّذنان، ظلام حیّ علی الفلاح در داد و اهل شارستان از خانه‌ها بیرون آمدند. روباهی دیدند مرده به رخنه افکنده. یکی گفت: چنین شنیدم که هر که زبانِ روباه با خویشتن دارد، سگ بر وی بانگ نکند؛ کارد بکشید، و زبان روباه از حلق ببرید. روباه بر آن ضرر مصابرت نمود، و بر آن بلا و عنا جلادت بَرزید ؟!

داستان روباه و کفشگر و اهل شارستان

دیگری بیامد و گفت: دُمِ روباه نرم روبِ نیک آید،‌ و به کارد دُم روباه از پشتِ مازو جدا کرد. روباه برین عقوبت نیز دندان بیفشرد.

دیگری گفت: هر که گوشِ روباه از گهوارة طفل در آویزد، طفلِ گریان و کودکِ بد خوی از گریستن باز ایستد و نیک خوی گردد؛ گوشِ روباه از کلّة سر جدا کرد. روباه بر آن مشقّت و بلیّت نیز صبر کرد.

دیگری گفت: هر که دندانِ روباه با خویشتن دارد، دردِ دندانش بیارامد و تسکین پذیرد؛‌ سنگی بر گرفت، و دندانِ روباه بشکست.

روباه بدین شداید و مکاید و نوایب و مصائب،‌ احتمال و مُدارا می‌کرد، و تصبّر و اصطبار می‌برزید،‌ و بر چندان تعذیب و تشدید،‌ صبر و جلادت می‌نمود.

دیگری بیامد و گفت: هر که را دل درد کند،‌ دل روباه بریان کند و بخورد،‌ بیارامد. کارد بر کشید تا شکم روباه بشکافد.

روباه گفت: اکنون هنگامِ رفتن و سرِ خویش گرفتن است،‌ تا کار به دُم و گوش و به دندان و زبان بود، صبر کردم؛ اکنون کارد به استخوان و کار به جان رسید، تأخیر و توقف را مجال نماند،‌ و نطاقِ طاقت بگسست. و از جای بجست و به تگ از درِ شارستان بیرون جَست.

(سندباد نامه، به تصحیح احمد آتش، ص 329-326)

 

1- در متن «شود» است تصحیح قیاسی است.

2- «اذا جاء ....» : هنگامی که اجلِ شتر برسد دور چاه می‌گردد (تا در چاه بیفتد).

3- «الفرار ... » گریختن از آنچه در طاقت نیست از سنن پیامبران است.

4- فراز: بسته.

5- خداع و غدر: مکر و فریب.

6- «الفرار فی ... » : گریختنِ بهنگام، پیروزی است.

7- معرّت: عیب و زشتی.

8- اقتحام: بی‌اندیشه در امری داخل شدن، خود را به سختی افکندن (معین).

9-ابوالیقظان رواح: همیشه بیدار شبانگاه (کنایه از خروس).

10- تباشیر: سپیدی.

11- «حَیّ ... » بشتابید برای رستگاری.

12- ظلام: تاریکی.

13- صیاح: یکدیگر را آواز دادن، آواز بلند (معین).

14- عنا: رنج، سختی.

15- جلادت: چابکی.

16- برزید: ورزید.

17- مازو: استخوان تیرة پشت، ستون فقرات (معین).

18- مکاید: جمع مکیدت، کید، مکر.

19- احتمال تحمّل، بردباری.

20- اصطبار: شکیبایی کردن، صبر کردن (معین).

21- نطاق: کمربند.

 

سبک‌شناسی
داستان روباه و کفشگر و اهل شارستان

1. سندباد نامه از متون داستانی است نویسنده کوشیده است نثر خود را به اشعار فارسی و حکم و امثال عربی و فارسی بیاراید.

2. سجع و موازنه در عبارات این کتاب فراوان دیده می‌شود و همچنین دیگر صنایع و آرایه‌های ادبی، مترادفات فراوان به کار می‌برد مانند: «حیلت و مکر» «خداع و غدر» «هزیمت و فرار».

3. گاه تصنّع در کلام او آشکار است مانند: «ابوالیقظان رواح: در تباشیر صباح، ندای حی علی الفلاح در دهد» و همچنین در دو سطر بعد از آن:‌ «خروس صباح در صیاح، چون مؤذنان، حیّ علی الفلاح در داد.»

4. شماره لغات عربی در این کتاب بیش از سی درصد است.


محمّد ظهیری سمرقندی   





طبقه بندی: ادبی
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 مرداد 12 توسط صادق | نظر بدهید
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.